علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

بهار در پاییز

اُآن

 هفته گذشته تصمیم گرفتم برم برای علی اصغرم سی دی آموزش قرآن بخرم آخه علاقه زیادی به شعرهای کودکانه و کارتون داره و میتونه بعضی از شعرها رو تکرار کنی مثل عمو زنجیرباف- یک توپ دارم قلقلیه – اتل متل- حسنی و ... با خودم گفتم اگه از الان قرآن رو هم گوش بدی میتونی به امید خدا قران رو هم در آینده یاد بگیری از وقتی سی دی رو برات گذاشتم آن چنان با علاقه نگاه میکنی و دوستش داری که دائم از من یا بابایی میخوای برات اُآن (قران) بذاریم حتی اگه برات کارتون بذارم اصرار میکنی اُآن ، اُآن الهی که همیشه در پناه صاحب قرآن باشی و تا ابد قرآن دوست و قرآن خون باشی پسرک 17.5 ماهم این یکی از آرزوهای من و باباجون هستش ...
24 ارديبهشت 1392

یار مهربان

توی کمدت چندتا کتاب داستان و شعر گذاشتم وقتهای بیکاری برات میخونم شاید داستان یا شعر واقعی اون رو برات نگم ولی یک قصه در حدی که تو بفهمی و درک کنی برات تعریف میکنم حالا این تویی که میری کتابها رو میاری و از من میخوای برات تعریف کنم و تو هم با علاقه به داستان من گوش میدی و گاهی هم تکرار میکنی خدا کنه وقتی بزرگ شدی هم همین طور عاشق کتاب باشی و علاقه ات به کتاب همین طوری باشه آمین یا رب العالمین
24 ارديبهشت 1392

مرد کوچک من

 اون قدیما وقتی با بابایی سوار تاکسی میشدیم  همیشه این بابایی بود که کرایه ماشین رو حساب میکرد از وقتی مرد کوچیک خونه ما تو شدی دوباره  اون صحنه ها داره تکرار میشه البته کمی متفاوت تر تا من و تو سوار تاکسی میشیم به من میگی: مامان پول بعد دست کوچولوت رو دراز می کنی و میگی آآ پول  (آقا پول) بنده خدا راننده هم که متوجه نمیشه که تو چی میگی توجهی نمیکنه و تو تا پول به راننده ندی دست بردار نیستی و من به آقای راننده میگم لطفا این پول رو از گل پسرم بگیرید این خیلی خوبه که همیشه یک مرد پشتت هست – کنارت هست خدایا شکرت برای مردهای زندگی ام ...
24 ارديبهشت 1392

هوراااااا

آنقدر برای هر کار خوبی که کردی برات دست و هورا کشیدیم که الان خودت هم برای کارهای خوبت دست و هورا میکشی و و هر که در خانه باشد باید برایت دست بزند و هورا بکشد مثلا با هر قاشق غذایی که نوش جان میکنی باید همراهش دست و هورااا باشد هر توپی که شوت میکنی و گل می زنی ...دست و هورااااااا هورااااااااا به پسر دوست داشتنی خودم شکرت خدایا
5 ارديبهشت 1392

نعمت

سلامتی یک نعمت بزرگ که خدا به ما داده و باز سلامتی یک نعمت ، نعمت بزرگتری ....خدایا شکرت که سلامتی رو به نعمتی که بهمون دادی برگردوندی از وقتی پاره تنم حالش بهتر شده انگار منم روحی تازه گرفتم و زنده شدم خدای بزرگ من نفسم به بند بند نفس علی اصغرم بسته است خدایا نفسم رو به تو می سپارم بار الها این نعمت سلامتی رو از هیچ کس دریغ نکن ... آمین
5 ارديبهشت 1392

جملات دو حرفی

مشغول بازی بودی ، تنهایی و منم توی آشپرخونه درگیر کارهای خودم بودم که ناگهان صدایی توجهم رو جلب کرد مامان من ... بابا من همش با خودت تکرارش می کردی و می گفتی مامان من ... بابا من وای خدای من این تو بودی که داشتی یک جمله دو حرفی رو تکرار می کردی بابا من ... مامان من و من ذوق زده و خوشحال سراز پا نمیشناختم و به طرفت اومدم و تمام تنت رو بوسه بارون کردم خدایا شکرت به خاطر علی اصغر من
2 ارديبهشت 1392
1